سرانجام زمان نقد و بررسی فیلم آنورا (Anora 2024) برنده اسکار فرا رسید. با بررسی نکات مثبت و منفی آنورا با وبلاگ دانوفیلم همراه باشید.
“جای تعجب نیست که همه عاشق آنورا میشوند.”
فیلم آنورا ساختهی شان بیکر که روز شنبه نخل طلای جشنوارهی کن را از آن خود کرد، در ظاهر شاید اینطور به نظر نرسد، اما فیلمی است دربارهی نحوهی نگاه مردم به یکدیگر. این فیلم، چند هفتهی پرحادثه از زندگی یک رقاصه را دنبال میکند که با پسر جوان یک الیگارش روسی میلیاردر ازدواج میکند و انرژی مسری و رها از قیدی دارد که مانند یک کمدی مفهومی سطح بالا که به طرز شگفتانگیزی از مسیر خارج شده، حس میشود. میتواند یک کمدی اسکروبال قرن بیست و یکمی باشد: گرتا گرویگ، رئیس هیئت داوران، در کنفرانس مطبوعاتی پس از اهدای جوایز، گفت که این فیلم، «ساختارهای کلاسیک ارنست لوبیچ یا هاوارد هاوکس» را به یاد او میآورد. قطعاً عناصری از آن وجود دارد، اما در سراسر آنورا شبکهای رو به رشد از نگاهها نیز وجود دارد که آن را در سنت دیگری قرار میدهد. این فیلمی دربارهی استثمار و کار است.
وقتی آنی (مایکی مدیسون) برای اولین بار ایوان (مارک ایدلشتاین) را ملاقات میکند، او پسری بیتجربه است که در باشگاه جنتلمنهای اچکیو نیویورک پول پخش میکند و درخواست یک رقصندهی خصوصی را دارد که روسی بلد باشد. آنی، که دوست ندارد روسیای را که با صحبت کردن با مادربزرگ مهاجرش در برایتون بیچ یاد گرفته، صحبت کند، به سمت او میرود و خود را مجذوب سرزندگی او (و البته، پولش) مییابد. او میگوید: «این مجاز نیست، اما از تو خوشم میآید» و در حالی که روی پاهای او میچرخد، شورت خود را در میآورد. او فریاد میزند: «خدا آمریکا را برکت دهد!» او آدامس بادیش را میترکاند. تقریباً انتظار داریم سرود ملی آمریکا شروع به پخش شدن کند.
بیکر هوشمندانه، پیش از این، زمانی را صرف نشان دادن نحوهی کار این باشگاه و مشتریان مختلفی که به آنجا میآیند، کرده است: مردان مسن متأهل، مردان جوان دستوپاچلفتی، کسانی که سعی میکنند مکالمه کنند، کسانی که رقصندهها را به یاد جفری دامر میاندازند. اصالت ملموسی در این محیط وجود دارد که به وضوح ناشی از تحقیقات گسترده است. لیندزی نورمینگتون، بازیگر نقش مکمل، اخیراً در این مصاحبهی روشنگرانه با چند تن از بازیگران مکمل فیلم، به همکارم ریچل هندلر گفت: «به سختی میتوانید فیلم دیگری پیدا کنید که در آن به رقاصهای واقعی این همه نقش داده باشند.» ما میبینیم که این زنان – که همیشه بسیار مؤدب و سازگار هستند و میتوانند مشتریان خود را راحت کنند – چگونه با یکدیگر تعامل میکنند، لحظات همبستگی آرامشان و همچنین رقابتهای گاهبهگاهشان. (یک رقاص به آنی گیر میدهد که برای یکی از مشتریان ثابت او رقصیده است.) و بنابراین، ما درک میکنیم که جوانی و انرژی ایوان، و همچنین تمایل او به خرج کردن آزادانه، ممکن است برجسته باشد.
خیلی زود، ایوان از آنی میخواهد که خارج از باشگاه (البته با پرداخت هزینه) در محوطهی فوقالعاده بزرگش، در مهمانیهایش، و در سفرهایش با او وقت بگذراند. هواپیماهای شخصی و لیموزینها و کوکائین و آتشبازی و رقص و تزریق سرم در صبح روز بعد وجود دارد. بیکر این صحنهها را با جنونی تقریباً وهمآلود پیش میبرد و ما را همانطور که خود آنی به این سو و آن سو کشیده شده، با خود همراه میکند. بنابراین، وقتی ایوان در یک سفر لحظه آخری به وگاس پیشنهاد ازدواج میدهد، ما میخواهیم این یک رویای محققشده باشد، نه شروع یک کابوس. تردید در چهرهی مدیسون در این لحظه، حتی زمانی که آنی بالاخره بله میگوید، لایههایی از سردرگمی و امید را منتقل میکند.
واقعیت این است که آنی با ماشینآلات انسانی اطراف ایوان وجه مشترک بیشتری دارد: نظافتچیهایی که برای جاروبرقی کشیدن فرشها و مرتب کردن تخت او و تمیز کردن آشفتگیهای بعد از مهمانی میآیند، و همچنین متصدی سالن هتل وگاس که مجبور است مهمانانی را که در اتاقی که ایوان در لحظه آخر تصمیم گرفت آن را میخواهد، بیرون کند. آنی ممکن است فکر کند که به طرف دیگر پل عبور کرده است – او سعی میکند به این کارگران دیگر نگاه نکند، اما کاملاً واضح است که بقیه دنیا او را اینطور نمیبینند. مطمئناً، بالاخره خبر به دست نوکران خانواده میرسد: «یک فاحشهی حیلهگر با ایوان ازدواج کرده تا او و خانوادهاش را از پولشان کلاهبرداری کند.»
بخش زیادی از فیلم آنورا را با حفرهای رو به رشد در ته دلهایمان سپری میکنیم و منتظر اتفاق اجتنابناپذیر هستیم. و مردانی که برای پایان دادن به این ازدواج میآیند، با کلیشهی اوباش قاتلی که از بسیاری از فیلمهای ژانر میشناسیم و دوست داریم و از آنها میترسیم، مطابقت دارند. توروس (کارن کاراگولیان)، یک کشیش ارمنی که به عنوان چشم و گوش والدین ایوان در نیویورک کار میکند، گارنیک (واچه توماسیان) تنومند و ریشدار، و ایگور (یوری بوریسوف) عبوس و مراقب وجود دارند. اما بیکر، که ذاتاً انسانگرا است، درک میکند که آنها نیز کارگر هستند، فقط سعی میکنند روز خود را بگذرانند و اخراج نشوند. توروس به خاطر اینکه شاهزادهخانم اجازه داده با یک کارگر جنسی ازدواج کند، در حال حاضر با رئیس بزرگ به مشکل برخورده است.
درست در همین زمان است که جادوی واقعی آنورا آغاز میشود، زیرا اوضاع از کنترل خارج میشود و فیلم به روشهای غیرمعمول گسترش مییابد. آثار بیکر همواره کیفیتی بداهه دارند، اگرچه گمان میکنم این تا حد زیادی یک توهم باشد. فیلمها در برابر ساختارهایی که بر آنها تحمیل میشود مقاومت میکنند، درست مانند شخصیتهایشان. صحنهای که ممکن است چند دقیقه گزیده را در یک فیلم معمولی اشغال کند، در اینجا ممکن است به 20 دقیقه گسترش یابد. لحظهای از تنش ممکن است به طور غیرمنتظرهای خنثی شود، در حالی که یک تبادل نظر بیاهمیت به یک مشاجرهی فریاد طولانی تبدیل میشود. لحظات وحشیانهای در آنورا وجود دارد، همانطور که در تمام فیلمهای کارگردان وجود دارد، اما آنها مانند تشدیدهای حسابشده به نظر نمیرسند – آنها مانند زندگی واقعی هستند که از در وارد میشود و دکور روایی را زیر و رو میکند.
اما خطر هرگز به طور کامل از بین نمیرود و تهدید خشونت همچنان بر فراز «آنورا» سایه میاندازد. بیکر هرگز این واقعیت را از نظر دور نمیدارد که همهی این افراد، در نهایت، برای کسانی که قدرت و پول دارند، قابل دور ریختن هستند. هر کدام هدفی را دنبال میکنند و میتوانند به دلخواه دور انداخته شوند. این نیز به انرژی جنونآمیز فیلم میافزاید: آنورا با تمام جذابیتش، فیلمی است که تقریباً همهی افراد در آن برای بقا میجنگند و تنها زمانی موفق میشوند که با هم همکاری کنند. بیکر فیلمهای متعددی دربارهی کارگران جنسی ساخته است و جایزهی خود را در جشنواره کن به آنها تقدیم کرد. چرا او اینقدر مجذوب چنین محیطها و شخصیتهایی است؟ گمان میکنم به این دلیل باشد که دنیای آنها ماهیت معاملاتی بخش اعظم زندگی ما را متبلور میکند.
اولین نفر باشید دیدگاهی ثبت میکند
دیدگاه های کاربران