فیلم کریون شکارچی (Kraven the Hunter 2024) فیلمی است که امروز زیر ذرهبین نقد و بررسی میبریم. با بررسی ابعاد مختلف این فیلم، همراه وبلاگ دانوفیلم باشید.
“کریون، آن شکارچیای که انتظار داشتیم، نیست.”
چند سالی از زمان اعلام اولیهی «کریون شکارچی» به عنوان اسپینآف بعدی دنیای سینمایی مرد عنکبوتی سونی میگذرد. این تولید عظیم اما نپخته اکنون به دو فیلم اسپینآف مرد عنکبوتی دیگر یعنی «مدام وب» و «ونوم: آخرین رقص» میپیوندد که هیچکدام عملکرد خوبی نداشتند تا این همه نمایش خودمحورانه و بازیگری ناشیوار را توجیه کنند.
واضح است که همه افراد درگیر در فیلم کریون شکارچی تلاش کردهاند، همانطور که کارگردان، جی. سی. چاندور، در مقدمهی صمیمانهاش برای نمایش اول فیلم در نیویورک سعی کرد ثابت کند. با این حال، هیچ چیز روی پرده نشان نمیدهد که درک روشنی از شخصیتها یا دلیل روایت داستانهایشان وجود دارد، به جز میل بیهدف معمول برای استخراج آخرین قطعه از مالکیت معنوی کمیکهای مارول.
همه چیز هم بیجان و هم مشتاق به رضایتمندی به نظر میرسد، از حیوانات سافاری تولید شده با رایانه گرفته تا کارهای پیچیده با سیم و الفاظ رکیک، اما هیچکدام جرقهای از شادی بیقید و شرطی که ممکن است از یک فیلم کمیکبوکی درباره یک قاتل روسی پاره پاره شده با مشکلات خانوادگی و همچنین مبارزه با شخصیتهای شرور رنگارنگ با نامهایی مانند کرگدن و خارجی بخواهید، ندارد. گاهی اوقات بازیگران متعهد اما بیهدف فیلم جوکهایی میگویند؛ هیچ چیز واقعاً اینجا نمیچسبد.
فیلم «کریون شکارچی» با یک جادهی یخی طولانی به سمت زندان آغاز میشود. زندانیان برای پنج دقیقه از اتوبوس پیاده میشوند تا خود را تخلیه کنند. یک نگهبان به دنبال ضدقهرمان ما، سرگئی «شکارچی» کراوینوف (آرون تیلور-جانسون) میرود که با ادرار کردن ورود باشکوه خود را انجام میدهد. حداقل، به نظر میرسد سرگئی در حال ادرار کردن است، حتی اگر دیالوگ نگهبان نشان دهد که او در واقع در حال نگاه کردن به اطراف است و امیدوار است فرار کند.
به ما گفته میشود که سرگئی دور نمیشود، زیرا گرگهایی (بزرگ، بیروح و متحرک با کامپیوتر) در اطراف پرسه میزنند. او درست بعد از فرار از زندان با این گرگها روبرو میشود و آنها را از بین میبرد. بسیار شبیه به پومامن افسانهای (اما بیارتباط)، تیلور-جانسون بدون وقار یا سبک خاصی روی پشتبامها پرواز میکند و از دیوارها بالا میرود. او پیراهنش را در یک هلیکوپتر که او را به صحنهی بعدی میبرد، درمیآورد و سپس با لحنی رباتیک به راننده فرار خود میگوید که اوضاع در زندان چگونه بوده است. تیلور-جانسون خرخر میکند: همیشه همینطور بوده. خوب برای من، بد برای آنها.
نمیتوانید برای مدت طولانی از تیلور-جانسون عصبانی بمانید، حتی اگر او وظیفهی سخت حمل کردن یک فیلم را بر عهده داشته باشد در حالی که انبوهی از دیالوگهای مفصل اما غیرقابلتحمل مانند «شکار مردم نوعی کار من است» را ارائه میدهد. برخی از ابرشرورها، به رهبری خودشیفتهی لهجهدار الکسی «کرگدن» سیتسویچ (آلساندرو نیولا) و قاتل نامشخص و دمدمیمزاج خارجی (کریستوفر ابوت)، کراوینوف را تعقیب میکنند.
او دور نمیشود و به نظر نمیرسد که عجلهای داشته باشد، با توجه به ایمانش به ابرقدرتهای سبک حیوانی خود، که در جوانی توسط دوست دختر آیندهاش کالیپسو (آریانا دبوز) در طول یک شکار بزرگ با پدرش نیکولای (راسل کرو) به او هدیه داده شده بود. سرگئی همچنین یک برادر چاپلوس به نام دیمیتری (فرد هچینجر) دارد که تنها زمانی ظاهر میشود که داستان سرگئی به مقداری خطر یا حس فوریت اساسی نیاز دارد.
این شخصیتها معمولاً به طور مفصل به ما میگویند که به چه چیزی اهمیت میدهند، و سپس برخی از صحنههای خستهکننده و تکراری متحرک با کامپیوتر که قدرتهای ابرقهرمانی همه را نشان میدهند: خارجی میتواند حریفان خود را هیپنوتیزم کند و سپس به ضرب گلوله بکشد، سیتسویچ یک بیماری پزشکی عجیب دارد که به او پوست کرگدن میدهد، کالیپسو یک مادربزرگ دوستدار وودو دارد، و غیره.
این فیلم 127 دقیقهای با درجه سنی R برای چه کسانی ساخته شده است؟ شوخیهای اجباری، نماهای غیرمعمول طولانی، ناسزاگویی بیروح، و خونریزی غیرقابلباور، چندان برای تعیین لحن فیلم مفید نیستند، احتمالاً به این دلیل که بقیهی فیلم به طور معقولانهای برای کسی جز طرفداران پیشفروششدهی فیلمهای کمیکبوکی طراحی نشده است. نیولا با تعهد به تیکهای بازیگری اغراقآمیز، از بقیه بهتر عمل میکند؛ کرو نیز به نظر میرسد که مأموریت خود را درک میکند. هر دو مرد به نظر میرسد از فیلمی متفاوت با فیلمی که تیلور-جانسون در آن بازی میکند، آمدهاند.
او دو آدم قوی مسلح را در یک پله دنبال میکند و مانند هارپو مارکس پشت سر آنها قایم میشود وقتی که آنها ناگزیر برمیگردند تا ببینند پشت سرشان چه خبر است (سرگئی است). سپس او روی چهار دست و پا میافتد تا تسلط خود را نشان دهد، مانند شارون استون در «زن گربه ای». این اتفاق کمی بعد از آن است که کراون بینی یکی از آدمهای قوی را گاز میگیرد و سپس آن را به سمت یک آدم بد دیگر تف میکند، با استفاده از گرافیک کامپیوتری بیکیفیت. حداقل «بازگشت بتمن» یک اثر مشابه تکاندهندهای ایجاد کرد که ارزش تماشا کردن داشت.
برای بهتر و (بیشتر) بدتر، «کریون شکارچی» قطعا شبیه یکی از فیلمهای مارول سونی است. با توجه به ثروت بیحسکنندهی کلیشههای دراماتیک، شما میتوانید نتهای لطف و تزئینات عجیب و غریب را در سراسر فیلم ببینید و حتی به آنها بچسبید.
کلیشهها و ترفندهای بیمزه فراوان هستند که لذت بردن از فیلم را سختتر میکنند. زمانی که شخصیتها چیزی بسیار احمقانه میگویند که شما باید تعجب کنید: صبر کنید، آیا خارجی فقط نام مستعار خود را با گفتن «چون من اهل این اطراف نیستم» توضیح داد؟ «کریون شکارچی»، به عبارت دیگر، به اندازهی متوسط یا قابل تماشای یک ورودی معمولی در دنیای سینمایی مارول متوسط یا قابل تماشا نیست. در عوض، آخرین داستان اسپایدی سونی یک فیلم بیروح و بد است که فقط به اندازهی کافی صیقل داده شده است تا شما از بوی بد آن متنفر نشوید.
اولین نفر باشید دیدگاهی ثبت میکند
دیدگاه های کاربران