فیلم چیزهای کوچک این چنینی یا (Small Things Like These 2024) با بازی کیلین مورفی، فیلمی است که امروز به نقد و بررسی آن میپردازیم. با وبلاگ دانوفیلم همراه باشید.
مورفی نقش مردی را بازی میکند که شاهد کارخانههای کار اجباری کلیسای ایرلند برای مادران مجرد و بیسرپرست است. این داستان دیکنزی جذاب بر اساس تاریخ معاصر ساخته شده است.
کیلین مورفی به عنوان تهیهکننده و بازیگر اصلی فیلم Small Things Like These 2024 داستانی دردناک و غمانگیز با شدت ادبی بسیار را به تصویر کشیده است. او با جفتکردن جزئیات حال با خاطرات گذشته، این داستان را روایت میکند. این فیلم درباره مگدالن لاندریزهای بدنام ایرلند است: خانههای کلیسا برای مادران مجردی که مجبور به کار در فضایی نفرتانگیز و شرمآور بودند و نوزادانشان از آنها گرفته و به خانوادههای دیگر فروخته میشد. اِندا والش رمان تحسینشده کلر کیگان را اقتباس کرده و تیم میلانتس کارگردانی آن را بر عهده داشته است.
این فیلم آرام اما جذبکننده و پُررویداد، با فیلم پرخرج پیتر مولان، (خواهران مگدالن) که ایلین والش نیز در آن بازی میکرد و همچنین با درام تلخ استیون فریرز، (فیلومنا) تفاوت دارد. مورفی بار دیگر نگاه خیره و دردناک خود را به عنوان شاهد چیزی وحشتناک، نه تنها در دنیای واقعی، بلکه در درون خودش، به نمایش میگذارد. او نقش بیل، یک زغالفروش در شهرستان وکسفورد در اوایل دهه 80 را بازی میکند؛ مردی آرام و متفکر که با سالها کار سخت، کسبوکار خوبی راهاندازی کرده است، اگرچه نگرانیهای مالی همیشه نزدیک هستند. او با ایلین (والش) ازدواج کرده است و دختران زیادی دارند که تحصیلات آنها به لطف کلیسا تامین میشود و عروسیهای آینده آنها بدون شک باعث نگرانی و هزینه بیشتر خواهد شد.
بیل مهربان به نظر میرسد در آستانه یک فروپاشی میانسالی قرار دارد. خاطرات دیرینه در حال ظهور هستند و او عادت کرده است که نیمه شب از خواب بپرد تا چای درست کند و به بیرون از پنجره خیره شود. او یک روز ماشینش را متوقف میکند تا با پسر فقیری که در حال جمعآوری چوب است صحبت کند، پسر ادعا میکند که فقط آنها را برای سگش میخواهد اما به وضوح، به شیوهای غیر کریسمسی، در حال جمعآوری سوخت زمستانی است. بیل توسط خاطرات فقر کریسمس خودش تسخیر میشود: گرفتن یک کیسه آب گرم به عنوان هدیه به جای پازل مورد انتظار.
سپس فیلم نشان میدهد که چیزی درد غمانگیز او را به بیرون میشکند، یک افشاگری وحشتناک که او به نوعی انتظار آن را داشته است. با تحویل زغال به لباسشویی کلیسا – جایی که مردم محلی از آن چشمپوشی میکنند، انگار که از قلعه دراکولا او مستقیم وارد میشود و دختران ترسیده را برای خودش میبیند، مانند رعایای مورد سوءاستفاده. او متوجه میشود که هر کدام از آنها شبیه مادر مجرد فقیر خودش هستند که اگر توسط یک زن ثروتمند محلی پذیرفته نمیشد، مطمئناً به جایی مانند این میرسید. خواهر کلیسا – یک اجرای بیروح از استبداد بوروکراتیک سرد از امیلی واتسون – به طور یخزدهای آگاه است که بیل اکنون در اختیار رازی است که میتواند به او آسیب برساند و اینکه به عنوان یک مرد، اعتراض (ممکن) او وزن بسیار بیشتری نسبت به اعتراض زنان شهر خواهد داشت. اما آینده تحصیلی دخترانش در دستان اوست.
این داستان چیزی بسیار دیکنزی دارد که با مالکیت کودکی بیل از دیوید کاپرفیلد مشخص میشود، اگرچه با بدبینی و خشم شدیدی که ممکن است دیکنز آن را نپسندد. پایان آن عمیقاً عجیب است؛ آیا واقعاً در حال وقوع است یا خیر؟ من آنقدر مجذوب و غرق در این فیلم بودم که متوجه نشدم که این پایان خواهد بود تا زمانی که صفحه سیاه شد. این فیلم یک درام جذاب و متعهد است.
این نقد و بررسی از گاردین نوشته شده است.
اولین نفر باشید دیدگاهی ثبت میکند
دیدگاه های کاربران