امروز به نقد و بررسی فیلم یک ناشناخته کامل A Complete Unknown 2024 میپردازیم. با بررسی نکات مثبت و منفی این فیلم با وبلاگ دانوفیلم همراه باشید.
“فیلم ‘یک ناشناخته کامل’: تیموتی شالامی برقی میشود”
تیموتی شالامی نقش باب دیلن جوان را بازی میکند، کسی که با موسیقی فولک طرفداران زیادی پیدا کرد و بعدها در جشنواره فولک نیوپورت در سال 1965 به آنها خیانت کرد.
در برخی لحظات فیلم ‘یک ناشناخته کامل’، که روایتی لذتبخش و آسان برای تماشا از مسیر اولیه باب دیلن به سوی جاودانگی است، تیموتی شالامی نگاهش را پایین میاندازد و لرزهای بر اندام شما میاندازد. این صحنه هم به اندازه ترسناک بودن، خوشایند نیز هست، زیرا شالامی هرگز به نظر بهطور ویژه تهدیدآمیز نیامده است، حتی در لحظات مرموز و مسیحاییاش در سری فیلمهای تلماسه که امسال قسمت دوم آن اکران شد. او به نظر بیش از حد آرام میرسد تا بتواند نقش یک شیاد و برهمزننده نظم مانند دیلن را بازی کند، اما شالامی در ‘یک ناشناخته کامل’ به ابزاری ایدهآل تبدیل میشود، زیرا موسیقی و سازنده آن دارای قدرتی بینظیر هستند. درست مانند هر گروه کاور خوب، این موسیقی اصلی است که شما را در طول شب همراهی میکند.
درست همانطور که از عنوانش پیداست، فیلم “یک ناشناخته کامل” به طرز زیرکانهای تلاش نمیکند تا تنها یک تصویر از باب دیلن ارائه دهد. در عوض، با محوریت بازی شالامی که مانند سایر بازیگران اصلی، خودش نیز (به خوبی) میخواند، فیلم به معرفی “باب دیلن معمایی” میپردازد؛ یک بینا که به طرز مرموزی از آن سوی مرزها، یعنی مینهسوتا، به جهانی نیازمند وارد شده است. این باب، با جذابیت نامتعارفی، گاهی خشن و در کل گیجکننده، مانند فرشتهای مینویسد، با ریتمهایی که بدنها را به حرکت وا میدارد، با ملودیهایی که در گوشها میخزند و با ترانههایی که مانند پرسشهای فوری به نظر میرسند. او به صدای نسل خود تبدیل میشود، اما حالش خوب نیست.
این فیلم به کارگردانی جیمز منگولد، در طی چهار سال پرحادثه اتفاق میافتد و با شوکه کردن جشنواره فولک نیوپورت در سال 1965 با استفاده از گیتار برقی، به اوج خود میرسد؛ یک رویداد لرزهخیز در تاریخ موسیقی. از نظر زمانی، فیلم از حدود زمانی شروع میشود که او “آهنگ برای وودی” (“در جادهای قدم میزنم که دیگران رفتهاند”) را مینویسد. داستان در میان عاشقانهها، درامها، قراردادهای ضبط و ترانههای اعتراضی مانند “طوفان سهمگینی در راه است” (“جایی که چهره جلاد همیشه به خوبی پنهان است”) ادامه مییابد. سپس باب با گیتار برقی در نیوپورت با قدرت و صدای بلند “مزرعه مگی” را اجرا میکند و فیلم به پایان میرسد (“خب، من تمام تلاشم را میکنم/ تا همانطور که هستم باشم/ اما همه میخواهند تو/ مثل خودشان باشی”).
دیلن در یک روز خاکستری و زمستانی وارد نیویورک میشود و به زودی در میان خیالپردازی بوهمیایی مشهور به گرینویچ ویلیج قدم میزند، آن والهالای خلاقیت که در آن هنرمندان، علاقهمندان، گردشگران و ناجیان آیندهساز در کنار هم گرد میآیند. این مقدمهای نامیمون است، تا حدی به این دلیل که کل صحنه بیش از حد مرتب و هدایتشده به نظر میرسد. اوضاع بدتر میشود زمانی که باب از کنار یک نوازنده خیابانی که بر روی دایره مینوازد میگذرد (هی، آقا!)، اگر فقط به این دلیل که این تصویر یادآور فاجعه برادوی سال 2006 “زمانهها در حال تغییرند” اثر توايلا ثارپ میشود، که در آن ترانههای دیلن به صورت تحتاللفظی با اجرای هنرمندانی که بله، سنگها را میغلتانند، به تصویر کشیده شده بود. تقدیسگری میتواند خطرناک باشد.
اوضاع به طور قابل توجهی بهبود مییابد زمانی که باب شروع به پیدا کردن جایگاه خود در صحنه پرجنبوجوش فولک شهر میکند و او و فیلم وارد یک جریان روان میشوند. او با چمدانی سبک برای یک وزن سنگین آینده، با تنها یک کولهپشتی و یک گیتار آکوستیک با برچسبی که روی آن نوشته شده است، “این دستگاه فاشیستها را میکشد”، همان کلماتی که بت او، وودی گاتری، روی گیتار خود داشت، سفر کرده است. باب به نیویورک آمده است، از جمله برای دیدار با وودی (اسکات مکنری) که اکنون ساکت است و در یک بیمارستان در نیوجرسی در حال مرگ است. تنها بازدیدکننده معمولی دیگر وودی، پیتی مقدس، همانطور که در سیگر (ادوارد نورتون) شناخته میشود، یک معتقد واقعی به فولک است که از همان ابتدا به باب علاقهمند میشود.
فیلم ‘یک ناشناخته کامل’ بر اساس کتاب غیرداستانی الیا والد در سال 2015 با عنوان “دیلن برقی میشود!” ساخته شده است که زیرعنوان آن به درستی “نیوپورت، سیگر، دیلن و شبی که دهه شصت را دو نیم کرد” است. این فیلم که توسط منگولد و جی کاکس نوشته شده است، به این اصول بنیادی زندگینامهای میپردازد و آنها را به یک سفر قهرمانانه روان و آشنا با بلندپروازیهای عظیم و موفقیتهای پیشبینیپذیر تلخ و شیرین شکل میدهد. این صعود، زمانی که باب وارد صحنه فولک میشود که او را به عنوان ناجی میپذیرد اما بعداً او را به عنوان خائن محکوم میکند – با مجموعهای از نیروهای متضاد همراه است: اصالت در مقابل ساختگی بودن، حقیقت هنری در مقابل الزامات تجاری، یک بانجو ساده در مقابل یک گیتار استراتوکستر جامد.
بخش عمدهای از فیلم به تقابل کمتر رضایتبخشی اختصاص داده شده است که به طور مؤثری یک فعال چشمبزرگ و بلوند، سیلوی روسو (اِل فانینگ)، یک نمونه واقعی از بانوی رنجکش، را در مقابل حساسی برن مو و صدای عسلین قرار میدهد که در زمان ملاقات باب با او، قبلاً مشهور بود و به زودی بر روی جلد مجله تایم ظاهر خواهد شد. این فرد جوآن بائز (مونیکا باربارو) است، یکی از نامهای بزرگ که با خوشحالی و ناخوشایندی وارد مدار او میشود و از آن خارج میشود. از نحوه نگاه باب به جوآن، مشخص است که او به او علاقهمند است، اما همانطور که نگاه یخزده و تیز شالامی نشان میدهد، به نظر میرسد که او همچنین خواهان موفقیت او نیز هست. (روسو جایگزینی برای سوز روتولو، دوست دختر سابق دیلن است که در عکس روی جلد دومین آلبوم تأثیرگذار او، “باب دیلن آزاد”، در کنار او دیده میشود.)
منگولد، که فیلمهایش شامل “فورد در مقابل فراری” میشود، در کار با بازیگران خوب است، اما در اینجا شخصیت فانینگ به خوبی ارائه نشده است، زیرا نقشش به شکلی شکنجهآور به یک قربانی تبدیل میشود که برای نبوغ باب فدا میشود. مشکل، اشکهای سیلوی نیست که به خوبی به دست میآید، به ویژه زمانی که دوئت باب و جون به لحظات صمیمی و سپس تحقیرآمیز عمومی تبدیل میشود؛ مشکل این است که سیلوی و درد او عمدتاً بازتابدهنده باب فریبنده، فرار و گاهی بیرحم است. بدتر از آن، او و جون که به دلیل بزرگی خود در دنیای موسیقی بهتر پرورش یافته است، زمان زیادی را صرف نگاه کردن به باب میکنند به طوری که انگار شاهد یک معجزهاند (اگرچه معجزهای که حتی نمیداند چطور باید قهوه خود را درست کند).
احتمالاً فیلم ‘یک ناشناخته کامل’ طرفداران دوآتشه دیلن یا هر کسی که به دقت تاریخی در آثار داستانی اهمیت میدهد را راضی نخواهد کرد. این فیلم سالها و وقایع را مبهم میکند و با بازی کردن با آنها، از زندگی آشفته او روایتی به طور کلی یکپارچه و روان میسازد، در حالی که به جهان بزرگتر (بحران موشکی کوبا، جنبش حقوق مدنی) نیز نگاهی میاندازد. برخی از این امور جهانی تأثیر مستقیمتری بر شخصیتها دارند. با این حال، در حالی که غمها و خشمهای جهان به سوخترسانی به صحنه فولک، ترانههای اعتراضی آن (اصطلاح دیلن)، سیاست و دغدغههای آن کمک میکنند، آنها تحت سلطه مفاهیم مبهم اصالت قرار میگیرند که توسط پیتی متعصبانه صمیمانه و موزیكشناس آشكارا تندرو، آلن لوماكس (نوربرت لئو بوتز)، تجسم مییابند.
تعجبی ندارد که باب علیه فولکیها سرکشی میکند، خلوص آنها در فیلم در نهایت ملموستر و مهمتر از اهداف عادلانهای که برای آنها تلاش میکنند به نظر میرسد. به طور قابل توجهی، آنها حتی از افراد ثروتمند و متظاهر که پس از موفقیت آلبوم دوم باب او را کشف میکنند و به دنبال سهمی از او هستند، خشکتر و بیروحتر به نظر میرسند، همانطور که او در یک مهمانی به سبک فلیسینی پر از شیاطین ثروتمند و چنگانداز متوجه میشود. آن تحسینکنندگان بد هستند، اما پیتی و فولکیها میتوانند بدتر به نظر برسند زیرا آنها متعصب هستند و چون، خب، آنها خنک نیستند. به نظر میرسد این نکته در صحنهای آشکار میشود که پیتی در یک برنامه تلویزیونی درجه پایین در حال اجرا است، همسرش، توشی (اریکو هاتسونه)، با حمایت و آرامش در نزدیکی او حضور دارد، زمانی که باب وارد میشود و مانند ستاره راکی که در آستانه تبدیل شدن به آن است، به نظر میرسد.
شالامی جذاب به نظر میرسد، اگرچه نه به اندازه کیت بلانشت در فیلم “من آنجا نیستم” اثر تاد هیوز در سال 2007، که در آن او نیز در همان دوران تحولآمیز نقش دیلن را بازی میکند. هیچکدام از آنها به اندازه دیلن در آن زمان جذاب به نظر نمیرسند، صدا و حال و هوا ندارند. یکی از موانع در ساخت فیلمهای بیوگرافی درباره بتهای معاصر این است که ما آنها را از ابتدا میشناسیم (یا فکر میکنیم که میشناسیم) زیرا مانند دیلن، آنها در جریان عمومی قرار گرفتهاند. و دیلن در بسیاری از فیلمها حضور داشته است، از جمله مستندهای دی. ای. پنباکر (“نگاه نکن عقب”، 1967) و مارتین اسکورسیزی (“بدون مقصد خانه”، 2005). تصور میکنم که شالامی مطالعه دقیقی بر روی این فیلمهای بزرگ انجام داده است؛ او به نظر میرسد و صدا میدهد که انگار این کار را کرده است، حتی اگر هرگز تحت تأثیر داروهای روانگردان قرار نگرفته باشد.
جالبترین سورپرایز در ‘یک ناشناخته کامل’، و دلیل اینکه این فیلم به خوبی عمل میکند، این است که حتی در حالی که دنیای واقعگرایانهای با وسعت و جزئیات میسازد، رنگ خاکی و سبز بیمارستانی در بیمارستان وودی به تنهایی تماشاگران مسنتر را مستقیماً به دهه 1960 باز میگرداند. تلاش نمیکند باب را قابل قبول، خوشایند یا در نهایت قابل درک به شیوه معمول بیوگرافیهای خستهکننده نشان دهد. برای بیشتر مواقع، نبوغ او نامشخص باقی میماند، همانطور که داستان پشتصحنهاش نیز تنها با اشارهای به نام خانوادگی زیمرمن و یک نگاه به یک آلبوم خاطرات به آن پرداخته میشود. باب ممکن است یک عیسی یا یک یهودا (یا هر دو) باشد. همانطور که این فیلم تأکید میکند، او به شدت یک فریب زیبا است و گاهی هیچ چیز واقعیتر از یک کلاهبرداری سرگرمکننده وجود ندارد.
اولین نفر باشید دیدگاهی ثبت میکند
دیدگاه های کاربران